این روزها
سلام عزیزم خوبی ،قربونت برم مه تازگیا هر وقت بابایی ومن بهت نگاه میکنیم میگبم ماشالله چه زود گذشت وبزرگ شدی ،خیلی بزرگ شدنت دیگه قابل حسه ،خیلی عزیزم بازم یه هفته است که تو اتاق خودت میخوابی ،تو تختی که هریدیم خیلیی دوست داری بخوابی ،دو سب پیش ما اومدی گفتی مهمون اومدم پیشتون ،هی بدک نیست ،خوابت مبکنم بعد می یام اتاق خودم ،هر وقت صدام میکنی می یام پیشت ،کنار تخت دراز میکشم ،خدایا شکر فعلا راضیم از جدا خوابدینت ان شالله روز به رپز عادت میکنی تنها تنها میخوابی ۳ سالو ۶ ماهو ۲۹ روزته ،خیلیی زرنگ وباهوش وعاقل هستی ،نسبت به سنت درکو فهمت بیشترع ،دو روز پبش بابایی بردت یه اسباب فروشی گفت هر چی دوست داری بردار ،فروشنده از فرصت استفا...
نویسنده :
مامان
0:44
مهمونی
سلام امروز برا نهار زن عمو وپسر عموهات اومده بود همه چی عالییی بود ولی یکم غریبگی میکردی وپسر کوچش هر وقت که داد میزد برا تو گریه میکردی ،نمیدونم ورا به صدای بلند اینقدر حساسی،فکر میکنی دعوات میکنه ،خیلی مودب بودی ووسایلاتو به همه می دادی ،پسرم بهت افتخار میکنم که اینقدر اقایی ،
نویسنده :
مامان
0:22
بارک مینیاتور
سلام عزیزم امروز به اتفاق عزیز جون وخاله هات رفتیم بارک .خبلیییی بدو بدو کردی با بسر خاله هات وحسابی بهمون خوش گذست .باید زود زود ببرمت بارک .جون تو خونه هم حوسله ات سر میره هم زیاد تو حونه نمینونی جنب وجوش کنی .اونثدر شب خسته بودی ولی مقاومت میکردی ونمی خوابیدی.نصف شبم زود زود بلند میشدی ووگریه میکردی فکر میکنم خواب بدی مس دیدی.بعصی شبا اینجوری می شی
نویسنده :
مامان
13:46
عکس
سلام دوستان من چه چوری میتونم عکس بزرارم تو ارسال مطلب
نویسنده :
مامان
13:34