خاطرات شیرین کودکی

مهمونی

1396/2/7 0:22
نویسنده : مامان
109 بازدید
اشتراک گذاری

سلام امروز برا نهار زن عمو وپسر عموهات اومده بود همه چی عالییی بود ولی یکم غریبگی میکردی وپسر کوچش هر وقت که داد میزد برا تو گریه میکردی ،نمیدونم ورا به صدای بلند اینقدر حساسی،فکر میکنی دعوات میکنه ،خیلی مودب بودی ووسایلاتو به همه می دادی ،پسرم بهت افتخار میکنم که اینقدر اقایی ،

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)