خاطرات شیرین کودکی

حرفای مادرانه

1396/6/30 23:38
نویسنده : مامان
116 بازدید
اشتراک گذاری
دیروز برا دومین بار برا زدن موهات رفتی با بابایی ،ایندفعه تو بغل بابا روی یه صندلی نشسته بودیخیلیی از قبل پیشرفت کرذی
چون عزیز جون تو بیمارستان دو روزه بستریه ،دو روزه پیش بابایی از ساعت ۳ تا ۹ میمونی ،که ماشالله خیلیی راحت می مونی ،ان شالله مامان بزرگت هم به حرمت این شبای عزیز که محرمه ،خوب خوب کنه.الهییییی امین
عزیزم وقتی خونه اومدم بابات گفت خیلییی پسر خوبی هستی ،خیلیی ارامش داشتی ،احساس میکنم اون بد خلقیات که تازگبا داری تقصیر خودمه چون زود عصبانی میشم ،سعی میکنم بهتر رفتار کنم
پسر گلم امین جان همیشه دوستت داریم ،ان شالله عاقبت بخیر شی
حرفای مادرانه
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)