خاطرات شیرین کودکی

تولد خودم

1396/6/25 14:48
نویسنده : مامان
101 بازدید
اشتراک گذاری
سلام پسر گلم ،
این روزها هم مثل همیشه زود میگذره ،وماهم مشغول رفتن به مهد قران وبقیه روزها هم کارای روزمزه
یه کتاب از کتاب حفظ موضوعی قران تموم شد قراره اول مهر امتخان بگیرن
سه روز پیش تولدم بود که حسابی بهم خوش گذشت _به بابا میگفتی بابا میخوام باعات مشورت کنم ببینم برا مامان چی بخریم ،بابا هم چند تا چیز نام برد ،بعد گفتی برا مامانم ماشین میکشم بعد از م پرسیدی مامان رنگ ماشینت چی باشه ،خلاصه خیلیییی دوستت دارم که به فکرمی
روز تولد اونقدر بهتم تبریک گفتی
تازگیا که یکم زود عصبانی میشی ومتاسفانه یکم هم میرنی که فکر کنم اقتضای سنته ،ولی درست میشه
راستی شعر من بچه شیعه هستم واتل متل یه بابا،وزینب ونزگسو حفظی از وقتی رفتی مهد
✍️ ارسال مطلب و عکس در وبلاگ
⚙️ تنظیمات ربات
راهنمای ربات
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)