خاطرات شیرین کودکی

سال نود و هشت واین روزای پسرای گلم

1398/1/29 0:19
نویسنده : مامان
146 بازدید
اشتراک گذاری
عیدتون مبارک پسرای گلم
امسال هیچ جایی نرفتیم چون تازه اسباب کشی کرده بودیم خیلی کار داشتیم ،پسرای گلم ،سید امین پسر خوشگلم اول از تو شروع میکنم ،امیال ماشاللع درسته یه سال بزرگتر شدی ولی کلا با ورود داداش چند سالی بزرگ شدی وخیلی کمک میکنی،محمد کوچوچلوم تو هم ماشاللع زود بزرگ شدی،امروز درست نه ماهتتموم شد ،نفهمیدم کی بزرگ شدی،درست از اول سال،چهار دست پا رفتی ،یعتی پایان هست ماعگی،از شش ماهگی هم سینه خیز وغلت زدی،اونقدر دوست داری راه بری،از همه چی میگیری خودت بالا میبری تا بایستی،ماشالله،به پسر زرنگم ،بابا ودادا میگی ،دو ماهی میسه،غذا خوردنت اییییی بد نیس ،خوبم نیس،پسر خوشرویی هستی،وبغل همه مری ولی کسایی که اولین بار هست که می ببینی گریه میکنی،راستی بزن قدش پدیا دادنو بلدی از خیلی وقت پیش یاد گرفتی ،تازکیا هم دست دست میکنی ،وهر چی دستت باشه بگم ،بده میدی،یا خوردنی بخوری به ذهن ما هم میبری،وکسی رو بخوای بعلت کنه دستتو باز میمنی پنیری بغلش،اونقدر قشنگ چهار دست و پا میری،راستی میگم سوت سوت می بای زود پیشم تا شیر بخوری،فعلا تا اینجا بسسه ،بعدا بازم می یام براتون از این روزای قشنگ مون میگم ،خیلییی ذوستوتن دارم ،خذا حافظتان باشه
پسندها (3)

نظرات (0)