خاطرات شیرین کودکی

حرفهای مادرانه

1397/2/23 22:41
نویسنده : مامان
249 بازدید
اشتراک گذاری
سلام بر پسر گلم ،خوبی ،امرور رفته بودیم مهد قران ،کلاس حفظ موضوعی قرانو تموم کردیم ،یه دوره دیگه ثبت نام کردیم که کلاس روخوانیه ،که خروف الفبای عربی رو یاد میپن ،ماشالله خیلی زود یاد میگیری ،وتلفظ میکنی ،همه میگفتن که نبرم چون برام سخته که با این وعضم برو ،ولی چون یکم وابستگیت کم شده میخوام ادامه بدم تا بازم بهتر بشی ،امذوز تو ملاس که رفتیم رفتم عقب نشستم ندیدی کجا نشستم ،یهو بعد یه ربع گفتی خانم معلم ،مامانم کجاس

بعد من خودمو نشون دادم ،خلاصه خیلی بهتر شدژ قبلنا زود گریه میکردی ،خدارو هزاران مرتبه شکر

غذا خوردنت نسبتا خوبه فقط صبحانه زیاد نمیخوری واین باعث میشه وزنت بالا نره ،از تیر ماه سال ۹۶ همون دو بره ۱۵ هسای که تقریبا ۱۰ ماهه وزنت اضافه زیاد نکرده ،ولی قدت میره بالا

شبا تو تختت خودت میخوابی ،خیلی خوب میخوابی از قبل هم میتونستی تنهایی بخوابی ،ولی چون تختت جایی هس که نمتونستی بخوابی چون سر بود ،ولی الان هوا گرم شده میتونی بخوابی ،

قبل خواب هر کدوم تو تخت خودمون با هم حرف میزنیم ،اونقدر خرفای قشنگ میزنی ،دیشب میگفتی مامان من هیچ وقت دلم می یاد که چیزی که تو دوس داری رو تغییر بدم یا بگم دوست مدارم چون ناراحت میشم ،مثلنا من یه مار دوبره نرده های تختت گذاشته بودم میگفتم امین اگه دوست نداری بردار ،گفتی مامان تو گذاشتی دلم نمی یاد بردارم ،تو دوست داری ،خیلی خرفای احساسی میزنی

تازگیا بابایی یه رپز ماموریت تهران رفت ،صبح با خالت بغض پا شدی گفتی ،برا بابا دلم تنگ شده ،قلبم بابا رو میخواد

فردا وقت سونو ۲۹ هفتگی رو دارم ،ان شالله بافیمانده این روزها هم بگذره داداش کوچولوتو بغل بگیریم ،دیشب تشک وبالش داداشیو تموم کردیم ،صبح گفتی مامان مال منو کی تووم میکنی ،

خیلی دو س داری برا داداشی وسایل بخریم ،وکمدتو یه طبقو حالی کردی وسایل داداش و گذاشتیم ،خیلی براش ذوق میکنی
پسندها (4)

نظرات (1)

مامان و بابای حلما و حسینمامان و بابای حلما و حسین
26 اردیبهشت 97 18:44
آفرین به این گل پسری .تشویقتشویقزیبا